میرغلام و شوخی با ماردزن !!!!!
یزدفردا :"اعظم زارع خبرنگاریزدفردا:""میرغلام "شاعر وتاجر و کشاورز نمونه مهریزی را قبلا در یزدفردا خدمت فردائیان معرفی کردیم که می توانید برای یاد آوری در اخبار مرتبط همین خبر به آنها مراجعه نمائید .
آن چیزی که باعث شد تا دوباره یادی از این هموطن مهریزی بکنیم این بود که ایشان هوس شوخی با مادرزن ها را نموده و چند بیتی هم تحریر نموده و تقدیم به فردائیان نموده است که با هم مرور می کنیم .
یکی گفتم که ای مادر عیالم |
زخوبیهای تو راحت خیالم |
زبانت چرم و نرم و نکته پرداز |
زچشما نت کنی صد گونه اعجاز |
همی دانم که چالاک و زرنگی |
گهی روبه گهی شیر و پلنگی |
زبانم لال اگر گویم زعیبت |
اگر چه خود کنی همواره غیبت |
سر سوزن نداری کم ز شیطان |
چه حیلتها که باشد در تو پنهان |
زغالی را بسازی چون پنیری |
زمکاری چه گویم بس خطیری |
خدا کیدکنت می کند یاد |
امان از دست تو صد دادو فریاد |
وزیر اعظم دعوا تویی تو |
سخن سالار بی پروا تویی تو |
نمی دانم به یادت هست |
آیا ز،اول آن تعارفهای بیجا |
برای آنکه من آیم به دامت |
شکر افشان همه حرف و کلامت |
بگو حالا چرا با من چنانی |
ز چشمانت تیر و ابرو چون کمانی |
اگر خوب است میانم با تو اما |
معمایی بود در این معما |
وگر با من در افتی وای برمن |
تویی چون آتش و من همچو خرمن |
بسوزانی تمام استخوانم |
که دیگر راه منزل را ندانم |
دگر اوقات شیرینم تمام است |
همه لاف و پلاسم پشت بام است |
شوم خنگ و برای بار دوم |
بگیرم همسری با این تورم |
خداوندا مرا حاجت روا کن |
نصیبم را از مادر زن دو تا کن |
ولی بهتر باشد که با هم ساز باشیم |
به ساز یکدیگر همساز باشیم |
کنار هم نشینیم و دلی شاد |
که بنیاد جهان باد است بر باد |
بگو زارع همه گفتم به شوخی |
مبادا بر سرت سنگ و کلوخی |
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 28,سپتامبر,2024